دلم تنگ شده.....اول از همه واسه سپیده.... ...بعد یه نفر که نزدیک 3 ساله ندیدمش.....بعد به ترتیب کسایی که خیلی وقته ندیدمشون....مثل هانیه(64 روز).....،مینا(57 روز).....الهام(27 روز)....،شیدا (17 روز)........
انقدر خوشحالم که نگو و نپرس....نمیدونم آخره این خوشحالی به کجا ختم میشه....  
یعنی تو وجودم جشن و پایکوبیه.....دلم میخواد خرچه زودتر اون روز فرا برسه....... ......یعنی چهارشنبه این هفته...فک کنم بیشتر خوشحالیم به خاطره دیدن اونیه که 3 ساله ندیدمش... ....
............................
مینا : اینوری یا خونتونی؟
زینب: اینورم
مینا: إ پس چرا ظهر نگفتی که اینجایی میومدی خونمون....مریم هم پیشم بود....
زینب : نه الان اصلا وقت ندارم....دنبال....میگردیم، میخوایم برگردیم.....
مینا : جدی میگی؟؟؟؟؟ آخ خ خ خ خ خ خ خ جووووووووون.....نزدیک ما بگیریدااااااا....... 
زینب : تا ببینیم چی پیش میاد........
اینارو مامان شنید....گفت نرگس ناراحته...مینا خوشحاله....عجب جمله جالبی......
دوستان نه خوشحال باشید نه ناراحت....من مثله همیشه حال از خونه تا حیاط رفتن رو ندارم چه رسد به یه سری کارا.... 
نظرات شما عزیزان:
|